cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

🌚 » داستان ترسناک

شاید برای توام اتفاق بیفته . . . !! خاطرات ترسناک خود شما » 👁 ارسال خاطره » @BlackCell_bot

Show more
Advertising posts
165 650
Subscribers
-48324 hours
-2 2727 days
-2 47230 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

🚨اگر خورشید همین الان منفجر شود تا هشت دقیقه دیگر از آن خبر نخواهید داشت چون گرما و حرارت حاصل از انفجار با سرعت نور حرکت میکند پس 8 دقیقه و 20 ثانیه طول میکشد تا خورشید به زمین برسه و کل زمین منفجر بشه. 🌚»داستان ترسناک
Show all...
🤯 23😱 4👍 2
#ارسالی سلام من دخترم ۱۷سالمه بعد این قضیه برمیگرده به ۲سال پیشتر،منو دوتا از رفیقام کارمون این بود هرشب بریم به مُردشور خونه که خیلی خیلیم تاریک بود بشینیم فیلم ترسناک ببین یه چند شبی گذشت ما یه داشت داشتیم فیلم احضار۲ می‌دیدم بعد یه صدای از داخل خود مُردشور خونه اومد بعد شیشه جلو ردش هم یه تیکه‌اش شکسته بود ماهم باهم رفتیم نگاه کردیم نمیدونم یه روحی بود جسمی بود رو اون جای ک مُرده را میشورن دیدیم بخدا من یه لحظه روح از تنم در رفت سریع از اونجا فرار کردیم و اونجا یکم از شهر دور بود تصمیم گرفتیم این قضیه را به کسی نگیم چون قرار بود بهمون بگن تقصیر خودتون شبا میرین همچین جاها خلاصه ما دیگه اونجا نرفتیم بعد یه مدت دوباره یه پاتوق دیگه پیدا کردیم قبرستونی که هرکس خودکشی میکرد اونجا خاکش مکیردن بعد اونجا یه ساختمون داشت دو طبقه بود و فقط داخل صندلی گذاشته بودن ما هم میرفتیم طبقه دومش فیلم می‌دیدم و بعدش کارمون این بود روی قبرا میخوندیم ...خلاصه یه شب که داشتیم رد می‌شدیم یه عکسی روی قبری دیدیم که کپی همون چیزی بود که توی مُردشور خونه دیده بودیم عکس یه پیر مردی بود.. اونو که دیدیم فقط فرار کردیم من از اون شب همش تو خوابم قیافه اون پیر مرد و می‌دیدم بعد منو بردن پیش دعا نویس و برام اندازه سرم دعا نوشت و اینم همیشه باید گردنم باشه هروقت درش بیارم شبا خواب های بد میبینم مرسی که تا تهش خوندی ولی خیلی هم زیاد شد 🌚»داستان ترسناک
Show all...
👍 36🌚 15🤯 7😱 5 2
Photo unavailableShow in Telegram
🚨عروسك ترسناك و نفرین شده Hello Kitty!! در سال 1991 در هنگ کنگ یك دختر مکرر کابوس میدید و یك زن را مشاهده میکرد که او را مورد آزار و اذیت قرار میدهد پس از گذشت یك مدت او متوجه شد یك جمجمه از کودك دو ساله در قسمت سر عروسکش جاساز شده است در تحقیقات پلیس پیرامون این جمجمه که در عروسك جاساز شده بود یك مورد عجیب پیدا شد که راز کابوس شبانه این دختر آشکار شد ، داستان مربوط به یك زن بود که در کارخونه تولید این عروسك کار میکرد که به دلیل جنون و معامله کردن با شیطان کودك خود را به قتل رسانده بود بعد از شکنجه پیچیده و فراوان جمجمه فرزند خود را در این عروسك جاساز کرده بود. 🌚»داستان ترسناک
Show all...
🤯 45👍 9😱 6🌚 6
🚨کتاب سرنوشت که چند سال پیش در اردن کشف شد قدمت هزاران ساله دارد که زبان آن به کُتب باستانیان شباهت ندارد در این کتاب به مراحل ربوده شدن انسان توسط فرازمینیان در گذشته حال و آینده اشاره شده آن هم با رسم شکل از چهره انسان. 🌚»داستان ترسناک
Show all...
🤯 39😱 5👍 3🌚 1
#ارسالی سلام من دختر هستم 16سالمه این اتفاق مال چند روز پیش هست من خاهر بزرگ هستم و ما معمولا همه مون باهم میخوابیم مامانم بابام و دوتا خواهرم . اون روز کاملا یه جور دیگه بودم همش حس میکردم یکی از کنارم رد میشه و خیلی میترسیدم حتا یه بار فکر کردم یکی به چهره خاهرم از کنارم رد شد وقتی نگاه کردم خاهرم یه جا نشسته بود همش اینجوری میشدم تا اینکه بلاخره شب شد شب هم خوابم نمیبرد بابام مامانم و دو تا خواهرام خوابیده بودن منم تصمیم گرفتم بخوابم تو خواب و بیداری بودم که یهو احساس کردم ی چیزه سنگینی افتاد روم فکر کنم بختک یا همون فلج خواب بود اما چون بار اولم بود خیلی ترسیدم چشمامو باز کردم که دیدم 😨 شش تا آدم سیاه پوش دارن دور تمام خانواده مون میچرخن دیگه داشتم سکته میکردم که یهو سبک شدم از شدت ترس پتو رو انداختم رو صورتم هنوز هم حس میکردم چیزایی دارن دور و برمون میچرخن گوشه چشمی بالایه سرمو نگاه کردم یه زن قد بلند با چهره خیلی خیلی ترسناک بهم خیره شده بود و لبخند کثیفی رو لباش بود شروع کردم به خوندنه آیه کرسی تو اون وضعیت هم گریه میکردم هم سوره میخوندم نمیدونم کی خوابم برد صبح که پا شدم تمام اتفاقات شب رو به دوستم تعریف کردم اول باور نکرد بعد که دید خیلی ترسیدم و حالم داره بد میشه فکر کنم باورش شد خدا ازش راضی باشه منو تا خونه مون برد از اون شب به بعد دیگه هیچی نشد دوستم گفت هر شب قبل از آیه کرسی رو بخون منم میخونم که خدا رو شکر تاحالا هیچ اتفاقی برام نیافتاده به شما پیشنهاد میکنم هر شب قبل از خواب آیه کرسی رو بخونید 🙏ممنون که تا اینجا خوندی🙏اما من هیچ وقت او شب رو فراموش نمیکنم 🌚»داستان ترسناک
Show all...
👍 52🌚 12 8😱 5🤯 4
#ارسالی سلام دخترم ۱۶ سالمه این اتفاق مال ۵ سال پیشه من خونه مادربزرگم بودم با پسرعمم که دوسال ازم کوچیکتره مامان و باباهامون‌ و مامانبزرگم داشتن میرفتن سرقبر من و پسرعمم خونه تنها بودیم خونه خالی شد من داشتم میرفتم از توی صندق خانوادگیمون طلاهامو به پسرعمم پز بدم اونموقع بچه بودم حالیم نمیشد ک بعدش که رفتم دیدم صندقه قفل شدس رفتم کلید و از توی اون یکی اتاق بگیرم دیدم صندق نیم لا بازه مطمئنم کار پسرعمم نبود چون اون رفته بود دستشویی بعد از اونموقع اتفاقای عجیبی میوفتاد اینو که برای پسرعمم گفتم اولش باور نکرد بعدش خودش با چشای خودش دید ک نیس ترسید چندروز بعد دوباره تنها شدیم تلفن خونه پشت سر هم زنگ میخورد وقتی جواب دادیم هیچکس جواب نداد یعنی هیچ صدایی نبود هعی گفتیم الو انگار نه انگار قطع که کردیم رفتیم دوربین توی خونه رو از توی تلویزیون خونه ببینیم دیدیم سایه افتاده توی حیاط سایه ی آدم هم نبود که بگیم دزد اومده سایه ی عجیبی بود بعد اون شب من خوابای وحشتناکی میدیدم پسرعمم توی این چندسال وقتی میاد خونه تنها نمی‌مونه 🌚»داستان ترسناک
Show all...
👍 35🌚 6😱 5🤯 3
🚨در کشور تایوان تا دهه 30 یك قبیله به نام Atayals بود که علاقه بسیار زیاد به بریدن سر انسان ها داشتند و مردان در جلسه خواستگاری سر بریده شده را به عنوان هدیه به دختر مورد علاقه خود میدادند که این نشانه علاقه زیاد بود. 🌚»داستان ترسناک
Show all...
🤯 47👍 3🌚 3😱 2
سه راه برای پولدار شدن 1 .گوشی ساده 2 اتصال به اینترنت 3 عضو شدن در این کانال اینجا یادمیگیری چطوری درآمد دلاری داشته باشی و آیندتو بسازی !! @daramd
Show all...
👍 10 2🤯 1😱 1🌚 1
Photo unavailableShow in Telegram
✝️شرکت Dream Works انیمیشن کودکانه بسیار ساخته اما جالب اینجاست که همین شرکت بیشتر از 130 انیمیشن از موضوعات محرمانه و ترسناك جهان ساخته است که هیچکدام از آنها قابل پخش نیستند این عناوین به مسائل محرمانه بیشمار اشاره کرده که اصلا به نفع چندین کشور مثل انگلستان روسیه ، فرانسه و ایران نبوده است این شرکت این عناوین رو در طول سالیان سال ساخته اما در یك اقدام عجیب تمام این ویدیو ها را دولت آمریکا در یك جعبه‌ مخصوص قرار داد و توسط فضانوردان در فضا رها کرد ، جعبه با تمام عناوین هایش در آسمان واسه همیشه ناپدید شد و هیچکس نتوانست بفهمد این انیمیشن یا عناوین چه بوده اند. 🌚»داستان ترسناک
Show all...
🤯 48🌚 9👍 6 1😱 1
#ارسالی سلام ، ستینم ۱۶ کرج من تو زندگیم خیلی اتفاق های ماورایی افتاده هر وقت فرصت کردم یدونشو اینجا می‌نویسم این ماجرا برمیگرده ب ۷ یا ۸ سالگیم یادمه تابستون بود و بخاطر مصرف زیاد برق کشور کلا از ی ساعتی ب بعد ک هوا شروع ب خنک شدن میکرد برقا رو قطع میکردن و مردم خیلی شاکی بودن اون موقع من درکی از جن و دعا و این داستان نداشتم کلا طبق رفتار ها و کار های خانواده پدریم ، مادرم مطمئن شده بود ک اینا برا ما دعا میزارن مخصوصا مادربزرگم چون خیلی خونمون میموند و خب شبا خیلی موقعیت برا این کار رو داشت مادرم طبق عادت هر دوسال بالشت هارو خالی میکرد ک هم بشوره هم پنبه هاش ک گره خورده بود رو از هم باز کنه اون روز من و خواهر دوقلوم و بردارم داشتیم ب مامانم کمک میکردیم و خواهر دیگم و پدرم خونه نبودن همینجوری ک پنبه هارو از هم باز میکردیم مامانم متوجه ی پارچه گره خورده شد ک بنظر همچین مهم هم نبود ولی برداشت و بازش کرد داخلش ی کاغذ قهوه‌ای بود ک ب شکل مثلث تا کرده بودنش اندازه دو بند انگشت بود وقتی تای کاغذ رو باز کردیم تقریبا ۱ متری میشد و شایدم کمتر ، داخلش کلی کلمات عربی نوشته بود ی تیکه جیگر توش بود طبق حدسایی ک زدیم چند تا مو و اسم تک تک اعضای خانوادمون طبق روسومات ک فکنم بدونید دعا رو یا باید تو آب جاری مثل رود خونه ول کرد یا معذرت می‌خوام روش ادرار کنن 🤦🏼‍♀️ و مادر منم بلد نبود و زنگ نزد ب خواهرش هم بپرسه وشاید باورتون نشه ما دعا رو آتیش زدیم 🥲💔 و بعد اینکار مامانم زنگ زد ب خالم و خالم گفت ک بدترین کار ممکن رو انجام دادیم و اون دعا هیچ وقت باطل نمیشه مامانم با توکل ب خدا گفت که ایشالله هیچی نمیشه برادرم رفت بیرون و منو خواهرم و مامانم موندیم اون موقع مستاجر بودیم خونمون طبقه شیشم بو و حالت اتوبوسی بود در ورودی سر خونه بود و تو دیوار مجاورش ۲ تا پنجره بود دیگه تو کل خونمون پنجره نبود و اتاق ها هم دقیقا ته خونه بودن و چون پنجره نبود خیلی تاریک میشد آقا هیچی دیگه داشت هوا تاریک میشد ک برقا رفت هوا یکم روشن بود پس ماهم ستایی رفتیم رو مبل جلوی پنجره نشستیم و اون طرف خونه خیلی تاریک بود مامانم داشت با گوشیش ور میرفتم فکنم میخواست ب بابام زنگ بزنه بگه ک چرا هنوز نیومده خونه ، همه این اتفاقات تو چند دقیقه شد من ب خواهرم گفتم اجی اون چیه از اون طرف داره میاد چشمتون روز بد نبینه تو اون تاریکی ی فضایی بود ک از همچین سیاه تر بود ب آنجا داشت میمود سمت ما هروی بیشتر ب سمت ما میمود واضح تر میشد منو خواهرم ترسیدیم ب مامانمون گفتیم نگاه کن اون چیه مامانم نگاه نکرد بار دوم ک نگاه کرد فهمید ک واقعا ی چیزی هست شاید باورتون نشه بلند شد دوید بیرون مارو نبرد درو بست منو خواهرم هم سریع بلند شدیم بریم منم تو همون حال متوجه شدم ک خیلی نزدیک شده و واضح دیدمش ک انگار ی مرد با ی لباس بلند تیکه تیکه ک تیکه های لباسش تموم میخورد مثل اینکه باد بزنه بهش و رو هوا بود بزور درو باز کردیم رفتیم پایین ۶ طبقه اونم با پله مامانم داشت با خالم حرف میزد و می‌گفت چیشده پ فکنم بعدا رفتن پیش دعا نویس ولی نمیدونم دیگه چیکار کردن همیشه تو خونه حسش میکردم ولی خودشو نشون نمیداد ولی بعد از اینکه رفتن پیش دعا نویس دیگه حسش نکردم می‌دونم خیلی طولانی شد مرسی ک تا اینجا خوندید هر وقت تونستم اتفاق های دیگه هم می‌نویسم ❤️ اگه غلط دیکته‌ای داشتم معذرت می‌خوام 🤦🏼‍♀️ 🌚»داستان ترسناک
Show all...
👍 63🌚 10🤯 9 6😱 6